بعضی از خانوما هم هستن با گفتن این جمله که:
"والا هرچی زشتتر باشی شانست بیشتره"!
خودشون رو در دسته بد شانسها جا میدن تا از زشتی تبرئه بشن!
بعضی از خانوما هم هستن با گفتن این جمله که:
"والا هرچی زشتتر باشی شانست بیشتره"!
خودشون رو در دسته بد شانسها جا میدن تا از زشتی تبرئه بشن!
میدونین چرا همیشه جلوی آرایشگاه زنونه پرده میکشن؟
واسه اینکه هیشکی نفهمه اون خانوم خوشگله ای که میاد بیرون، همون هیولاییه که ۲ ساعت پیش رفته بود تو...
براساس اخرین خبرها از تلفات زلزله شیراز
.
.
.
.
.
.
.
.
52 نفر از خواب بیدار شدن
حدود 100 نفر پهلو به پهلو شدن
1 نفر گفت: وقتی کمک های مردمی رسید بیدارم کنین
روابط عمومی هلال احمر شیراز هم اعلام کرد: چیطو شده؟!
شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد.
برای دستبرد زدن به خانة یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانة خودش که آنرا هم دزد زده بود.
به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری میدزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی میدزدید. داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریداره ا و هم از جانب فروشنده ها. دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن بالا بکشند.
به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده.
روزی، چطورش را نمیدانیم، مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد. شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد، سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان.
دزدها میامدند؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند.
اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود.
هرشب که در خانه میماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روز بعد هم چیزی برای خوردن ندارد.
غودا چیست؟
کلمه ای که بروسلی وقتی میگفت زورش 3 برابر میشد! :|
تعداد صفحات : 5